كلبه عشق علي و زهرا

ساخت وبلاگ
سلام سام عزیزم دیگه نوبت واکسن یک سال و نیمبت شداز اونجایی که همه میگفتن واکسنش خیلی سخته و بچه خیلی اذیت میشه و تب شدید و... من خیلی میترسیدم و استرس داشتمیه روز که بابا خونه بود رفتیم مرکز بهداشت منم قبلش بهت استامینفون دادم که اذیت نشی ، اونجا گفتن که امروز نمیزنن و فقط یکشنبه ها و یه شنبه هاچون هر واکسنش برای ۵ تا بچس نمیشه و روز خاصی دارهخلاصه اصرار های من فایده نداشت و برگشتیمبابا شبکاریش عوض کرد با روز شنبه که یکشنبه خونه باشهچون محل کارش یکی دوساعتی فاصله داره من زودتر بیدار شدم تو رو از خواب بیدار کردم لباسات پوشوندم بهت یکم صبحونه دادم و قطره رو دادم و اسنپ گرفتم ۸ و خورده ای بهداشت بودیمگفتم صبح زود بریم که انروز روز واکسنه شلوغ نباشه و از گریه بچه ها بترسیحالا میخواستم کارت واکسنت بدم دیدم ای بابا تو کیفم نیست به بابا زنگ زدم گفت تو ماشین جا موندهبا کلی اصرار کردن بلاخره قبول کرد واکسن بزنه تا بابایی برسه کارت بهشون بدهیه اقا اونجا بود کمک کرد پات گرفت تا مسئول بهداشت واکسنت بزنهگریه کردی دردت اومد بعد که یکم بغلت کردم بهتر شدی و راه میرفتیکم کم بابا هم رسید کارت گرفتم اونا اطلاعات ثبت کردنبابا برات یه سری ماشین و ابزار اسباب بازی گرفته بودخونه که رسیدیم هنوز خوب بودی بعدازظهر که از خواب بیدار شدی پات گرفتت بود ترسیده بودی خیلی جیغ میزدی و گریه میکردی اصلا نمیخواستی رو پات وایسی بردمت تو حیاط توپت آوردم تو بغلم باهاش بازی کردیم بعدم کم کم دستات گرفتم و آروم آروم راه رفتیترست کمتر شدهمین که راه میرفتی و گردش خون داشت پات بهتر بودی ولی بعدش دوباره اذیت میشدی روز اول سخت بودیه چند روزی هم لنگان لنگان راه میرفتی قربونت برم بعدم خوب شدی و غول واکسنا رو شکست دادیدوست دا كلبه عشق علي و زهرا...
ما را در سایت كلبه عشق علي و زهرا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cottagelovea بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 16:52